از ابی و ستار تا اسکندر کوتی!
حرف و حدیثهای بسیاری که بر سر روایتهای تاریخی آن میشود، کاملا طبیعی است. هر کس دیگری هر جور دیگری هم که میساخت، همین حرفها و نکتهها و حتی گافها بود. تعجب من اما از این است که سازندگان این سریال تاریخی یا سیاستگذاران بالادستیشان، چند اصل بدیهی رسانهای را از نظر دور داشتهاند.
اگر این سریال را نه بهعنوان یک اثر تلویزیونی و یا تاریخی بلکه بهعنوان یک متن رسانهای درنظر بگیریم، باید بدانیم که تفسیر مخاطب و بازنمایی آن در ذهن بیننده با آنچه در مخیله سیاستگذاران و یا سازندگان اثر میگذرد، لزوما یکی نیست. تفسیر مخاطب از یک متن رسانهای در وهله نخست براساس تجربهها و ارزشهای شخصی فرد و در مرتبه دوم درون یک فرامتن یا بافت اجتماعی حاضر شکل میگیرد. مثال سادهاش میشود اینکه آهنگ «خالی» «ابی» را درون یک کاباره و یا «شازده خانم» ستار را در جمع خانواده سلطنتی پخش میکنیم تا ابتذال افسارگسیخته آن دوران را به نسلهای جدید نشان بدهیم، اما نتیجهاش میشود اینکه میزان دانلود همین آهنگها و ترانهها در سایتهای موسیقی یکباره سر به فلک میکشد.
مخاطب براساس ارزشهای شخصی زمانه خویش و مقایسه با وضع موجود نسبت به آن قضاوت میکند. شاید نخستین سؤالی که در ذهنش نقش ببندد این باشد که اگر این آهنگها و ترانهها مبتذل است پس این حجم وحشتناک از ترانههای بیسروته خوانندگان مجاز امروزی با کنسرتهای آنچنانی را باید چگونه توصیف کرد؟ قضاوت او بر مبنای دیدهها، شنیدهها و تجربههای موجود شکل میگیرد، بنابراین دیدن و شنیدن آن صحنهها و قطعات برای او به جای حس ابتذال و یا تنفر، حس خوب «لذت» ایجاد میکند. بگذارید مثال دیگری بزنم. در چند سال اخیر موج وحشتناکی از اختلاسهای بزرگ، فساد اداری، حقوق نجومی و…کشور ما را درنوردیده است. بافت اجتماعی موجود بهعنوان یک فرامتن درگیر حاشیههای مربوط به این موجهای رسانهای در زمانه حاضر است. آن وقت ما در یک متن رسانهای داریم یک فساد سیستمی مربوط به زمانه گذشته را روایت میکنیم. مخاطبِ حاضر در فضا و جو امروز چگونه میتواند با تفسیر ذهنی پدیدآورندگان آن اثر هم نوایی کند؟ وقتی مخاطب توان مقایسه دارد، آیا نشان دادن صرف یک سوژه متاخر برای رسیدن به تفسیر مطلوب کفایت میکند؟
حالا اگر از همه اینها بگذریم، اسکندر کوتی را در نقش شهید مفتح، کجای دلمان بگذاریم؟ وقتی مخاطب از یک شخص یک کلیشه ذهنی خاص دارد، آن شخص بهعنوان یک بازیگر چگونه میتواند نقشی را ایفا کند که مختصات کاملا متفاوتی دارد؟ این نقش چگونه میتواند باورپذیر باشد و تفسیر مطلوب مورد نظر سازندگان سریال را ایجاد کند؟ وقتی یک گزارشگر فوتبال را فقط بهدلیل شباهت چهره برای چنین نقشی انتخاب میکنیم، طبیعی است که با یک نگاه صرف هنری و تلویزیونی بسیاری از اصول بدیهی رسانهای را زیر پا گذاشتهایم. اینجاست که حتی گریم امری مهمتر است تا رعایت اصول ساده رسانهای. «معمای شاه» شاید بتواند از برخی رویدادهای تاریخی برای نسلهای تازهتر گرهگشایی کند، اما مطمئن باشید که خود مقدمه ایجاد معماهای ناگشوده بسیار دیگری در ذهن این نسل خواهد شد.

از سال 1375 فعالیت خود را در حوزه رایانه و هنر آغاز کردم - مدرس فناوری اطلاعات و شاخه های هنری - http://moradiphoto.ir